سرم به دامنت بگذار
12 آذر 1393 توسط صندوقساز زرديني
کوچکترین نبود ولی چندساله بود
خونین ترین نبود ولی داغ لاله بود
هرکس که دیر چهره ی اورا قبول کرد
زهراترین کبود رخ بی قباله بود
صد بغض درگلوی خرابه شکفته شد
هر گوشه ی خرابه خودش باغ ناله بود
سرمست می شد از طبق و نعره می کشید
انگار سر نبود به دستش پیاله بود
ا زدامنش به جای کفن استفاده شد
این سهم پاره پاره ی عمر سه ساله بود
از روز دفن گشتن خود احتیاط کرد
آری فقیه بود ولی بی رساله بود
دست من و دامان تو یا رقیه(ع)